ماه مبارک هم آومد و به نیمه رسید. یه دل غافل یادته چقدر واسه اومدنش بی تابی می کردی و توی فکر جبران سال قبل بودی، می دونم یادته و هنوز از یاد مبارکت خروج نکرده
ولی خودمونیم این تجملات هم حسابی حال و هوای ماه رمضان رو کیشمیش و قمر توی اقرب کرده، ها! منظورم رو که گرفتی، آره، هیچ وقت یادم نمی ره وقتی بچه بودیم هر روز خونه یکی افطاری دعوت بودیم و آرزو می کردیم کاشکی یه روزم با مامان و بابا و خواهر و برادر سر سفره بشینیم، یه جمع خونوادگی. اما امروز که نگاه می کنه می بینی انقدر مردم این افطاری ها را بهش زرق و برق می دن و چند نوع چند نوعش می کنن که مهمون حبیب خدا هنوز افطاری از گلوش پایین نرفته فکر بدبختی های جواب افطاری پس دادنه، فکرش رو بکن و خودت کلات رو قاضی کن، کی دیگه می تونه با اون افکار تجمل گرایانه و کم نیاوردن و دهن مردم رو بستن و گوشت کیلویی 1700 یا 1800 تومان مهمونی بده، واله با این گرونی سفره کریمان جمع شد چه برسه به ضعیفان.
نمی دونم توی کجای دین مبین اسلام سفارش شده ایها الناس روزه دار! اگر خواستی افطاری بدی و ثواب ببری و خدا و خلق خدا ازت رازی باشن کمتر از چند نوع قضا و چند نوع دسر و از این جور چیزها سر سفره افطار نیاری، خدا قهرش گرفته، ما که بندشیم ببین کجاییم.
یه جورایی دلم داره واسه نسل بعدی ها می سوزه، طفلکیا، فکر می کنم دیگه باید سراغ سفره های افطار فک و فامیلی رو از کتاب تاریخ یا موزه تاریخ ایران باستان بگیرن.
اما به خدا این دورهمنشینی ها حیف بود (فاتحهههههه، خدا بیامرزدش) که خودمون با دستهای خودمون کردیمش زیر خاک، به جون شما نباشه به جون اونایی که جون و خون مردم رو توی شیشه می کنن حیفه، واله حیفه.
خلاصه مخلص کلام، ما که بار گران بودیم و رفتیم، ولی بد نیست یه نگاهی به ساده زیستی های الگوهای دینمون کنیم، از اینجا به بعد زبونو عقلم قاصرِ